يکی بود يکی نبود .
غير از خدای مهربون هيچ کس نبود
.

يه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت
:

عزيزم چند روزه مادر بزرگت موبايلشو جواب نميده .

هرچی

SMS

هم براش ميزنم

باز جواب نمیده
.

online

هم نشده چند روزه . نگرانشم .

چندتا پيتزا بخر با يه اکانت ماهانه براش ببر . ببين حالش چطوره
.

شنل قرمزی گفت : مامی امروز نميتونم
.

قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس


مهربون بريم ديزين اسکی
.

مادرش گفت : يا با زبون خوش ميری . يا ميدمت دست داداشت


گوريل انگوری له ات کنه
.

شنل قرمزی گفت : حيف که بهشت زير پاتونه . باشه ميرم
.

فقظ خواستين برين بهشت کفش پاشنه بلند نپوشين
.

مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بيان
.
می خوان ازت خاستگاری کنن واسه پسرشون
.
شنل قرمزی گفت : من که گفتم از اين پسر لوس دکتر خوشم نمياد
.

يا رابين هود يا هيچ کس . فقط اون و می خوام
.

شنل قرمزی با پژوی ۲۰۶ آلبالوئی که تازه خريده از خونه خارج


ميشه
.

بين راه حنا دختری در مزرعه رو ميبينه
.

شنل‌: حنا کجا ميری ؟؟؟


حنا : وقت آرايشگاه دارم . امشب يوگی و دوستان پارتی دعوتم

کردن
.

شنل : ای نا کس حالا تنها میپری ديگه
!!

حنا : تو پارتی قبلی که بچه های مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازی در


آوردی
.

بهت گفتن شب بمون گفتی مامانم نگران ميشه . بچه ها شاکی شدن


دعوتت نکردن
.

شنل : حتما اون دختره ايکبری سيندرلا هم هست ؟؟؟


حنا : آره با لوک خوش شانس ميان
.

شنل : برو دختره
............ ......... ......... ......... ....

(
به علت به کار بردن الفاظ رکيک غير قابل پخش بود
)

شنل قرمزی يه تیک آف ميکنه و به راهش ادامه ميده
.
پشت چراغ قرمز چشمش به نل می خوره
!!!!!

ماشينا جلوش نگه ميداشتن اما به توافق نمی رسيدن و می رفتن
.

ميره جلو سوارش ميکنه
.

شنل : تو که دختر خوبی بودی نل
!!!!!

نل : ای خواهر . دست رو دلم نذار که خونه
.
با اون مرتيکه ...... راه افتاديم دنبال ننه فلان فلان شدمون
.
شنل : اون که هاج زنبور عسل بود
.
نل : حالا گير نده . وسط راه بابا بزرگمون چشمش خورد به مادر


پرين رفت گرفتش
.
اين دختره پرين هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بيرون
.
زندگی هم که خرج داره . نميشه گشنه موند
.
شنل قرمزی : نگاه کن اون رابين هود نيست ؟؟؟؟ کيف اون زن رو


قاپيد
.
نل : آره خودشه . مگه خبر نداشتی ؟ چند ساله زده تو کاره کيف


قاپی
.
جان کوچولو و بقيه بچه ها هم قالپاق و ضبط بلند ميکنن
.
شنل قرمزی : عجب
!!!!!!!!!!!! !!
نل : اون دوتا رو هم ببين پت و مت هستن . سر چها راه دارن شيشه


ماشين پاک می کنن .
دخترک کبريت فروش هم چهار راه پائينی داره آدامس ميفروشه
.
شنل قرمزی : چرا بچه ها به اين حال و روز افتادن ‌؟؟؟؟

نل : به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقای پتي ول شد .
بچه مايه دار شدی . بقيه همه بد بخت شدن
.
بچه های اين دوره و زمونه نمی فهمن کارتون چيه
.
شخصيتهای محبوبشون شدن ديجيمون ها ديگه با حنا و نل و يوگی


و ....
خانواده دکتر ارنست حال نمی کنن
.
ما هم مجبوريم واسه گذران زندگی اين کارا رو بکنيم

اخه این چه زندگی شده